۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

وقتی از ویوی کنار تخت حرف میزنم از چه حرف میزنم

پ.ن: آقاااا :))) سوژه ی رادیوبلاگی ها شده‌م و نیم ساعتی هست که از شبیه سازی لهجه ی اصفهانی شون نمیتونم نیشمو ببندم :))

اینجا اخبارو بشنوید: کلیک



  • سارا
  • شنبه ۲۷ شهریور ۹۵

تازه خود من که اصن هر دفه از هر جا شد شروع میکنم به خوندن، کاری ندارم به اینکه کجا بودم و اینا :|

واقعا چرا ملت برن ۴۸ هزار تومن بدن بالای بوکمارک کتاب (که استیل ضدحساسیته و نمیدونم دقیقا چرا باید ضدحساسیت باشه) درحالی که میشه سروتهشو با یه پوسته شکلات هم آورد؟ :|

  • سارا
  • شنبه ۲۰ شهریور ۹۵

از معایب یه دوستِ هم‌اسم و یه خونواده‌ی بیمزه داشتن

من: مامان سارا میگه...

مامانم: سارا کیه؟ جدیدا خودتو به اسم صدا میزنی؟

همه: هاااارهاااارهااااار

  • سارا
  • يكشنبه ۱۴ شهریور ۹۵

خداحافظ گاری کوپر- رومن گاری

جس، میلیونها و میلیاردها آدم توی این دنیا هست که همه‌شون می‌تونن بی‌تو زندگی کنن. اما آخه چرا من نمیتونم. این دردو کجا ببرم؟ من نمی‌تونم بی‌تو زندگی کنم. کاری که هرکسی می‌تونه بکنه، کاری که از یه بچه‌ی پنج ساله هم برمیاد از لنی برنمیاد. تو هیچ سردرمیاری؟


خداحافظ گاری کوپر- رومن گاری 

  • سارا
  • جمعه ۱۲ شهریور ۹۵

من تو انتخاب این روزا هیچکاره بودم. سو وای نات گتینگ اُوِر ایت؟

یه بار وقتی داشتم به آقای ن. میگفتم ۳۶ دقیقه برای ۵۰ تا سوال زیست اصلا عاقلانه و عادلانه نیست بهم گفت ببین، این یه فکته. یه حقیقته که تو باید باهاش کنار بیای و شکایت کردن ازش و غر زدن درموردش و قبول نکردنش احمقانه‌س چون از تو کاری برنمیاد. دلم نمیخواد و لج کردنم نداریم. یه وقتایی آدم تو زندگیش با جبر روبه‌رو میشه. با تقدیر. باید از الان یاد بگیری که باهاشون کنار بیای. که تو مطلقا تو انتخاب بعضی چیزا هیچ‌کاره ای.

  • سارا
  • چهارشنبه ۱۰ شهریور ۹۵

اینا واسه ما خاطرس خلاصه D:

یه بار اون جوکه که میگه شیرازیا سفره یه بار مصرفو اختراع کردن اصفهانیا همونم میشورن رو برا مامانم گفتم. از اون موقع هر مهمونی فامیلی ای که میریم اینو تعریف میکنه ملتم راهکار می‌دن مثلا اوندفعه ای مامانجونم میگفت نه ننه اینا رو که نمیشه شست باید دستمال بکشی :|

  • سارا
  • چهارشنبه ۱۰ شهریور ۹۵
اوست نشسته در نظر
من به کجا نظر کنم؟
اوست گرفته شهر دل
من به کجا سفر کنم...