ادل میگه:

I let my heart decide the way

من میشنوم:

I left my heart beside the way

#کج_شنوی


عربیم داره به یه درصد قابل قبول و حتا فراتر از قابل قبول میرسه و این برام خیلی خیلی لذت بخشه :) قبلاً هم یه جا نوشته م که وقتی یه درسی که همیشه افتضاح بوده اینقدر پیشرفت میکنه (مثل فیزیک) درحدی که میشه گفت «عالی» ـه، خیلی بیشتر ذوق میکنم تا وقتی که زبانو یا زیستو 100 میزنم! و اینکه دارم به یه توازن بین عمومی و اختصاصی میرسم و دیگه نمیگم آخه کی عمومی میخونه بابا و دیگه دست از اون غرور ِخیلی کاذب برداشتم، که البته همه ی اینا نتیجه ی وجود آقای نون. ـه، که اگه نبود من ابدالدهر در جهل مرکبم میموندم، خیلی ذوق زده م میکنه.


برنامه م برای عید، 10 روز کامل خونه ی نرگس و اینا درس خوندنه! که روز اول و دوم و سیزدهمم استراحته و میخوان برن دید و بازدید و سیزده بدر وگرنه اون سه روزم میرفتم! :| پررو هم هستم بله :D چون ما خودمون که 5 نفریم و خونه مونم که همیشه از یه طرفش صدای تلویزیون (و عمدتاً اخبار) میاد و از یه طرفش معمولاً صدای شاهین نجفیِ ملعون و از یه طرفشم صدای کشت و کشتار جنگ های صلیبی، و تازه تو عیدم که دخترعمه ی مادربزرگمم با نوه هاش میاد خونمون و به قول نرگس اگه نخوای بری سلام علیک کنی و بشینی پیششون، کافیه یکی از اون گودزیلاهاشون بیاد در اتاقتو باز کنه (که کار معمولشونه) و آبروی نداشته تو برباد بده! و چرا خونه نرگس اینا؟ چون اونا یه طبقه جدا دارن که البته مستاجرنشنینه اما مستاجرشون که اسمش فائزه ست و همین یه ماه پیش بچه دار شده و من از خودش بیشتر میشناسمش از بس ذکر خیرش هست همیشه، عیدو میرن دهاتشون که فک میکنم یه جایی حدودای سبزوار باشه! (اینجاشو متاسفانه درست یادم نیست اما اطلاعات دیگه ای خواستید در خدمتم) و ما میتونیم عیدو بریم اونجا درس بخونیم. و چرا مدرسه نه؟ چون مدرسه کصافطمون (این کلمه از اون کلماتیه که درست نوشتنش کاملا معناشو کن فیکون میکنه! :| یعنی بنظرم کصافط میتونه به عنوان یه کلمه با معنای جدید اعلام استقلال کنه) میخواد روزی 50 تومن بگیره و ما از این پولا نداریم به واقع! اگه هم داشته باشیم اصفهانیِ اصیلِ درونمون نمیذاره! و چرا خونه نرگس اینا آره و خونه فائزه اینا نه مثلا؟ چون نرگس کاملا از نظر درسی با من یکیه و میتونیم کلی هماهنگ باشیم باهم و دیگه اینکه خیلی وقتا شده که به تنهایی نتونستیم یه سوالو حل کنیم اما با هم تونستیم! درواقع به نظرم مغزامون یه جورایی کامل کننده ی همه.

و چرا دارم اینقدر حرف میزنم؟ :| نمیدونم والا! :| احتمالا بخاطر اینه که الان پیش آقای نون. بودم و خلاصه ای از برنامه عیدم نوشته و به ناگهان متوجه شدم که پدرم دراومده و دارم حداکثر استفاده رو از دقایق آخر آزادیم میکنم! :| دیدار بعدی ما 8 فروردین! بدرود :|


* البته از اساتید بزرگ این حرفه «تانزانیای کبیر» رحمت الله علیهه که من در حضور ایشون جسارت نمیکنم و به قول حاشیه کتاب شیمیمون کرسی استادی رو به وی میسپارم!

بیربط نوشت: یکی از دغدغه های من در 8 سالگی این بود که اگه «ره» مخفف «رحمت الله علیه» ـه چرا پس «رح» نوشته نمیشه؟ البته در همون 8 سالگی (پس از روزها و شب های بسیار تامل و تفکر) به جواب هم رسیدم اما چون هنوز از درستیش مطمئن نیستم به شما نمیگم! برین خودتون تامل و تفکر کنین اصن! :| دِهَه :|